تاریخ نامه ایران بعد از اسلام (2251757X)(35)pp. 139-168
بعد از روی کار آمدن دولت صفویه، علمای شیعه میبایست این نهاد نوظهور را در فقه سیاسی تئوریزه میکردند. لیکن فقدان الگو، و مباینت الگوی سلطنت با برخی اندیشههای کلامی شیعیان، چالشی در این مسیر به حساب میآمد. اما نهایتاً ایشان با حفظ بنیادهای کلامی، مبنی بر غاصب شمردن هر نوع حکومتی در عصر غیبت، با تسامح، با الگوی سلطنت کنار آمدند، و نهاد سلطنت را بهعنوان پدیدهای ضروری در عصر غیبت پذیرفتند. در این الگو، سلطان، عطیهای الهی در رأس جامعه بود که مردم باید از نافرمانی او احتراز جویند. هرچند در دورۀ مشروطیت، برخی علما تداوم این اندیشه را خواستار بودند، لیکن برخی فقهای شیعه برخی از مؤلفههای سلطنت معموله را منشأ بحرانهای اقتصادی و سیاسی ایران ارزیابی مینمودند. ایشان در آثار مکتوب و بیانات خود، سلطان مقید به قانون را پیشنهاد میکردند که آشکارا برخی از مؤلفههای سلطنت معموله را به چالش میکشید. این مقاله بر آن است با روش توصیفیتحلیلی و برپایه منابع کتابخانهای، بهخصوص رسائل سیاسی علمای ایران، به این سؤال پاسخ دهد که چه عواملی تغییر رویکرد گفتمانی علمای شیعه در باب سلطنت را به وجود آورده است. در ابتدا گفتمان سلطنت معموله را با مؤلفههایش و نیز زمینه اقبال اندیشمندان به این گفتمان را بررسی و سپس گفتمان سلطنت مشروطه را به همراه مؤلفههایش غوررسی نمودهایم. ازآنجاکه چرخش گفتمانی محتاج تضعیف گفتمان پیشین و در مرحله دوم وجود گفتمان بدیل است، در انتها تغییر بافت اقتصادی و بهتبع آن ناکارآمدی سلطنت معموله و خدشه در این گفتمان را تبیین نموده و توضیح دادهایم همزمانی این خدشه، با وجود یک بدیل حکمرانی، یعنی سلطنت مشروطه همراه بوده است. لذا این دو دست در دست هم داده، دلایل و عوامل این چرخش گفتمانی علمای پیشرو را شامل میشود. این تغییر گفتمان ازاینرو برای علمای پیشرو مهم بود که مقدمهای لازم برای اصلاحات بنیادین دولت در ایران بوده است.